شهدا

شهدا

بسم رب شهداء و الصدیقین این وبلاگ به شهدای مدافع حرم و شهدای صابرین و شهدای لبنانی اختصاص دارد.التماس دعای شهادت
شهدا

شهدا

بسم رب شهداء و الصدیقین این وبلاگ به شهدای مدافع حرم و شهدای صابرین و شهدای لبنانی اختصاص دارد.التماس دعای شهادت

تکاور شهید مجتبی ید اللهی

 شهید مجتبی یداللهی کوچکترین شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران متولد 1370 و 25 ساله بود که ماه گذشته به همراه 4 تن از تکاوران تیپ نوهد ارتش جمهوری اسلامی ایران در عملیات نیروهای مقاومت در سوریه توسط تروریست‌های تکفیری‌ به شهادت رسید. شهید مجتبی یداللهی به‌صورت داوطلبانه و به‌عنوان نیروی مستشاری به‌منظور دفاع از حرم عمه‌ی سادات به سوریه رفته بود.

شهید یداللهی در وصیت‌نامه‌ی خود آورده است

به نام او

ما را مدافعان حرم آفریده‌اند...

کلام امیر: من آن افسری را دوست دارم که با ناتوانان و بیچارگان فروتن و با گردنکشان همچون قهر الهی بیرحم و متکبر باشد. ای مالک؛ تا می‌توانی افسران سپاه را از خانواده های نجیب و دودمان های با شرافت و اصیل انتخاب کن، مخصوصا تاریخ پیشینیان و اجداد فرماندهان باید بدقت رسیدگی شود، تا مبادا آلوده‌نژادان و پست‌فطرتان به مقام سرداری (ریاست هر قسمت از دولت...) رسند. و موقعیت حساس افسری را اشغال کنند؛ آری توارث و نژاد در روحیات اشخاص تاثیر بسزا دارد و تربیت خانودگی شالوده پرورش‌هایی است که در دبستان اجتماع انجام می‌شود؛ بنابراین باید دقت کنی تا افسران نجیب (روسای هر قسمت و دولت...) از خانواده‌های پاک و شریف بر لشگریانت بگماری و نیروهای خود را که عهده‌دار سنگین‌ترین وظایف حیاتی کشور مصرند (فی الحال ایرانی) بیش از همه با مهمات فضایل و اخلاق تجهیز کنی.


خواهرم همچون حضرت زینب(س) باشید و با حجابتان به اسلام ناب محمدی خدمت کنید

حضرت زینب زبان گویای حماسه عاشورائیست،

چرا که همانند ماهی می ماند که از نور خورشید (امام حسین(ع)) کسب انرژی می نماید...

حضرت زینب(س) و یاران در اسارت یزیدیان بودند اما برداشت تاریخ چیز دیگری بوده و هست و خواهد بود چرا که یزیدیان به اسارت شجاعت، صداقت حضرت زینب(س) درآمده بودند. خواهرم همچون حضرت زینب باشید و با حجابتان به اسلام ناب محمدی خدمت کنید...

زینب(س) دریای معنویت و اخلاص بود و معنای ظاهری ایشان زینت پدر... (زین اب). زینت پدری همچون علی(ع) که خود جلوه الگو و مردانگی برای تمام تاریخ بشرین است. همیشه جاهایی احتمال خطا برای مکتب و ایدئولوژی اسلام ناب محمدی(ص) بودند.

ای دوستان، قلبی که برای پدر و مادر نتپد همان بهتر که نتپد و بهترین دعا برای آنان عمل صالح فرزندان آنان است و در سپاه و قدردانی از پدر و مادران علی الخصوص پدر و مادر خودم همین جمله بس، پدرها و مادرها بهشتند اگر فرزندان بصرت داشته باشند. جهت سلامتی و خشنودی تمامی پدران و مادران شهدا و همچنین در شهدا حضرت امام(ره) صلوات بلند ختم کنید...






التماس دعای شهادت


ستوان دوم شهید محسن قطاسلو<تکاور تیپ65نوهد>

 ـ شهید قطاسلو یکی از تکاوران ارتش و اولین عضو از «تیپ ۶۵ نیروهای ویژه هوابرد» معروف به تیپ ۶۵ نوهد بود که در جنگ داخلی سوریه به فیض شهادت نائل امد.

ـ به گفته امیر سرتیپ احمدرضا پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران و سید «مسعود جزایری» معاون ستاد کل نیروهای مسلح و «امیر علی آراسته» معاون هماهنگ‌کنندهٔ نیروی زمینی ارتش، محسن قیطاسلو و بعداً ۳ تن نظامی دیگر ایرانی (سرهنگ «مجتبی ذوالفقار نسب» فرمانده رکن دوم تیپ ۴۵ تکاور شوشتر، سروان «مرتضی زرهرند» از تکاوران تیپ ۲۵۸ پژوهنده شاهرود، ستوان دوم «مجتبی یداللهی منفرد» گر ) در کمین نیروهای مخالف افتاده یا بوسیله تک تیراندازان هدف قرار گرفته‌اند.

ـشهید قیطاسلو دارای مدرک لیسانس مدیریت دفاعی از دانشگاه افسری امام علی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و قبل از آن فرماندهی یک پایگاه مقاومت بسیج در شهرستان پاکدشت را بر عهده داشت.

او جزو نخستین نیروهای ارتش بود که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای عملیات فرامرزی اعزام می‌شدند.

ـ محسن را خیلی ها بعنوان اولین شهید مدافع حرم ارتش می شناسند، شما که پدر این شهید هستید، محسن را چطور معرفی می کنید؟

پسر من جنگاور بود،​غواص بود ،چترباز بود دوره هایی که یک رنجر باید ببیند گذرانده بود، کلاه سبز بود ، غریق نجات بود. اما قبل از همه اینها محسن یک بسیجی بود؛ یک نظامی خالص. از خیلی سال قبل تر مسئول حوزه بسیج بود، مسئول آموزش ناصحین بود، مسئول آموزش دانش آموزی پاکدشت بود و همیشه خودش را سرباز رهبر می دانست.


ـ هیچوقت فکر می کردید که شهید بشود؟

محسن زیاد از شهادت حرف می زد. همیشه در جمع های خانوادگی یا در هیئت ها که حضور داشت می گفت دعا کنید من شهید بشوم ؛ یعنی شهادت آرزویش بود. همیشه دنبال مسیری بود که او را به شهادت نزدیک تر کند. حتی وقتی در سوریه بود بااینکه دوره ماموریتش تمام شده بود اما باز هم داوطلبانه مانده بود ، به همرزمانش هم گفته بود من با شهادت برمی گردم.

ـ از نحوه شهادتش خبر دارید؟

دوستانش گفتند که یک عملیات سختی بین نیروهای ایرانی و نیروهای جبهه النصره بوجود آمده ، تا رسیدن نیروهای خودی محسن چندساعتی خط را به تنهایی نگهداشته بوده و قهرمانانه در نبردی مستقیم و تن به تن به شهادت رسیده. نیروهای دشمن، بعد از شهادت محسن برای اطمینان از مرگ او، به او تیر خلاص زده بودند. حتی وسائلش را هم با خودشان برده بودند.

ـ محسن کجا شهید شد؟

در شهر حلب منطقه برنه .افتخار من این است که پسرم قهرمانانه جنگید.

ـ برای اینکه برود سوریه و مدافع حرم بشود رضایت شما را گرفت؟

بله ...یک روز آمد و گفت دوست دارم بروم مدافع حرم بشوم. گفتم محسن جان خوب فکرهایت را کرده ای؟ گفت بله. اگر من نروم چه کسی برود؟! وظیفه من است که بروم و از حرم حضرت زینب (س) از مردم مظلوم و از اسلام دفاع کنم.

‌ـاین اولین ماموریت خارج از کشورش بود؟

نه قبلا یک بار هم رفته بود عراق . اما آن موقع ماموریتش طولانی نبود.

ـ پدری که هرهفته می آید بهشت زهرا شب را سر مزار پسر شهیدش می خوابد یعنی او را خیلی دوست داشته، چطور این پدر رضایت می دهد به رفتن فرزندش به جایی که پر از آتش گلوله است.

چون خودش دلش با رفتن بود. محسن درست است که پسرم بود، اما پشت و پناهم بود، من خیلی وابسته اش بودم، روزی هم که آمد و گفت می خواهد برود سوریه، من می دانستم که این راه شهادت دارد، خودم هم در دوران مقدس جبهه بودم ، می دانستم شرایط جنگ چطوری است. می دانستم که در این مسیر خیلی ها به شهادت می رسند، البته شهادت نصیب هرکسی نمی شود و اینهایی که امروز می بینید شهید شده اند همه برگزیده هستند.

ـ محسن فرزند چندمتان بود؟

پسر اولم بود. تکیه گاهم بود. همیشه هرکاری داشتم محسن داوطلب می شد انجامش می داد. همیشه فکر می کردم اگر یک روزی از این دنیا بروم ، این محسن است که زیر تابوتم را می گیرد من را از زمین بلند می کند. فکر نمی کردم برعکس بشود. اما شد... خدا عزتی به او داد که هیچ بنده ای نمی توانست بدهد.

ـ بعد از شهادت محسن او را خواب دیده اید؟

زیاد...من محسن را زیاد در خواب می بینم.حتی آن وقتی که نزدیک شهادتش بود هم چندباری خواب دیدم مراسم عزاداری است و من دارم محسن را تشییع می کنم. حال بدی داشتم. خدا شاهد است که بعد از اینکه بیدار می شدم تا صبح راه می رفتم. با خودم می گفتم خدایا این چه خوابی است... فکر می کردم یعنی قرار است واقعا محسن شهید بشود؟! الان می بینم محسن همیشه در خوابهای من حضور دارد

ـ الان چطور این حضور را نشان می دهد؟

در این مدتی که شهید شده چندباری پسرم را در خواب دیدم. دیدم بیرون در ایستاده. تعارف کردم که محسن جان بیا داخل خانه. چرا نمی آیی؟ محسن هم هربار گفته: بابا آخر من نگهبان بی بی هستم. نمی توانم اینجا را ترک کنم.

ـ پس حتما محسن ارادت زیادی به حضرت زینب(س) داشته.

دقیقا همین طور است. وقتی محسن داوطلب شد برای اعزام به سوریه، هم برایش بحث اعتقادی و مذهبی مطرح بود، هم بحث دفاع از مرزهای اسلام. همه اینها کنار هم جمع شد و محسن را برای رفتن ترغیب کرد. یادم نمی رود که محسن همیشه می گفت من می روم که سرباز بی بی باشم. حالا پسر من سرباز بی بی است.

محسن قطاسلو
زاده۱۳۶۹ 
شهرستان پاکدشت، ایران[۱]
درگذشته۱۱ آوریل ۲۰۱۶ میلادی (۲۶ سال) 
سوریه
وفادار به/عضوِ ایران
سازمان/شاخهIRI.Army Ground Force Seal.svg نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران
سال خدمت? – ۱۳۹۵
درجهSotvan 2.png ستوان دوم
بخشتیپ ۶۵ نوهد
جنگ‌هاجنگ داخلی سوریه  


التماس دعای شهادت


پاسدار شهید محمد غفاری

شهادتت مبارک لاله ی سرخ صابرین،کاوه پارسایی،شهید محمد غفاری

او 27 سال داشت و اهل همدان بود. از آن بچه های دوست داشتنی که هر پدری آرزوی آن را دارد.
مظلوم، متین، خوش رفتار، درسخوان و ... به تازگی هم ازدواج کرده بود.
هر سال در ایام محرم به مناسبت شهادت سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین در منزل پدری‌اش مراسم عزاداری برپا میکردند تا اینکه بنا بر گفته خودش:

برادرش می گوید:
محمد اصلا آدم گوشه نشین و اهل نشستن و یک جا ماندن نبود حتی اگر یک روز می آمد همدان، آن روز را هم مدام در جنب و جوش بود.
برای مثال همین آخرین بار، شب 21 ماه مبارک آمد همدان، با هم رفتیم گنج نامه و نشستیم چای خوردیم که شروع کرد به نصیحت کردن من که مواظب پدر و مادر باش. این آمدن و رفتن من به همدان فقط به خاطر پدر و مادر است اما این بار که دارم میرم ماموریت، دیگر پدر و مادر را به تو می سپارم.
عادت داشت می خواست داخل اتاق من بشود در می زد. این آخرین بار نیمه شب در زد و داخل شد و گفت: اگه میشه مقداری تنهام بزار تا توی حال خودم با شم.

شروع کرد به نماز شب خواندن. برگشتم و گفتم: محمد چقدر نماز می خوانی؟ کمرت درد می گیرد، خسته میشی. گفت: امیر می خواهم توی این ماه رمضان پاک شوم.
خانه شان را بنده رنگ کردم، در کمدش را باز کردم و دیدم تمام در کمدش را با عکس های شهدا پر کرده است و بالایشان نوشته بود: ای سر و پا! من بی سر و پا، خود را کنار عکس شهدا پیدا کردم.
خوب که دقت کردم یک جای خالی روی در کمدش بود، گفتم: محمد عکس یکی از شهدا رو بزن اینجا، این جای خالی قشنگ نیست. گفت آنجا، جای عکس خودم است.

دفعه آخر که رفت، گفت من دارم می‌روم و این دفعه با دفعات دیگر فرق می کند اگر من بروم و نیایم چه می‌شود؟ خانومش گفته بود نه محمد تو برمی‌گردی انشاءالله، تو همه کارهات همینطوریه. محمد هم گفته بود به هر حال تو آماده باش شاید دیگر این دفعه برنگردم.ن اتفاقا روز شنبه باهاش تماس گرفتم (محمد روز یک شنبه شهید شد) در طول هفته قبل معمولا شب ها باهاش تماس می‌گرفتم چون روزها گوشیش قطع بود. دیگر نمی پرسیدم کجایی یا چکار میکنی؟ سرده یا گرمه؟ فقط احوال پرسی می کردیم. خلاصه اون روز همان طور اتفاقی حدود ساعت 9 تماس گرفتم، تا زنگ هم زدم گوشی را برداشت، سلام و علیک و احوال پرسی کردیم. گفتم کاری چیزی نداری؟ گفت بابا برای من یک دعای مخصوص بکن. شب یک شنبه هم این‌ها عملیات خودشان را شروع کردند و چیزی هم که دوستانش به ما می گویند، ساعت 4 و 28 دقیقه محمد شهید شد.
وصیتنامه شهید محمد غفاری
با عرض سلام و درود بر امام عزیز حضرت آیت الله خامنه‌ای(حفظه الله) و بر شما عزیزان و شهداء و خانواده شهداء 
الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل‌الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلو اولیاء الشیطان، ان کید الشیطان کان ضعیفا                (نساء:76)
آنها که اهل ایمان هستند در راه خدا و کافران در راه طاغوت جهاد می‌کنند. پس شما با یاران شیطان پیکار کنید و از آنها نهراسید زیرا مکر شیطان همانند قدرتش سست و ضعیف است. سوره نساء آیه 76
وصیتم پیامی است به امت و ملتی که نایب بقیه الله(عج) آنان را ملت معجزه آسای قرآن می‌نامند. بر خلقی است که مشتاقانه و جانانه از جان و مال خویش در راه خدای می‌گذرند. بر عزیزانی است که عزیزپرور هستند و فرزندان گرامی خویش را به جهت آزادی و استقلال و اقتدار کشور اسلامی و انقلاب فدا می‌نمایند و هر آنچه در توان دارند.
و به همه شما که اکنون به وصیتم گوش فرا می‌دهید.
سخنم چنین خلاصه می‌شود که راه ما چیزی جز پیروی از ولایت فقیه به حق نیست.
چشم و گوش بفرمان ولایت فقیه باشید و پشتیبانی از آن کنید و گفته‌های مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله خامنه‌ای عزیز را با جان و دل گوش کنید و به آن عمل کنید که اگر در این راه قرار بگیرید به حمد خدا سعادتمند و رو سفید خواهید بود و از تمامی ملت و مسئولین عزیز و بزرگوار می‌خواهم که در هر پست و مقامی که هستند حداکثر تلاش و سعی خود را برای پیشرفت این انقلاب و میهن عزیز انجام دهند و هرگز در کشور امام زمانی اجازه خطا و کج روی به منافقین و احزاب و گروههای بی ولایت را ندهند تا چراغ سبزی برای دشمنان داخلی و خارجی ما شود.

 از پدر و مادر عزیز و گرامی طلب بخشش می‌کنم هر چند که آنها را در این دوران بسیار اذیت کردم و از برادرم و خواهرم خواستار پیروی از ولایت و اهل بیت می‌باشم.
همسر گرامی و بزرگوار! مرا ببخش و حلال کن که در این مدت کم، مایه آرامش شما نبودم و از همه برادران و خواهرانم و دوستان طلب حلالیت می کنم.
بدانید امروز جسد خون آلوده‌مان را که به خاک می‌سپارید، فدای راهمان شده است و گرچه جسمم راحت آرمیده است، روح من از شما گریه و شیون نمی‌خواهد. انتظارم چنین است که سلاح به زمین افتاده‌ام را بردارید و همیشه از ولایت فقیه و کشور انقلاب اسلامی، علیه باطل دفاع کنید.
و من خدای را شکر می‌کنم که مرا شامل آیه شریفه 207 سوره بقره نمود: "و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند و خدا با چنین بندگان رئوف و مهربان است"
دوستانم! من سلام شما را به شهدا خواهم رساند، و از ایثار و از خود گذشتگی شماها برای آنها می‌گویم که شما تعهد کرده‌اید تا آخرین قطره‌های خون خود [که] چکیده بر سنگ فرش بیابانهای نبرد حق علیه باطل است پیروی از اسلام و ولایت را ادامه خواهید داد.
والسلام علیکم 
یا سید الشهدا(ع) قسم به مادر پهلو شکسته‌ات، من پاسدار را که متعلق به تو هستم طوری وارد قیامت کن که مایه شرمندگی شما نشوم.

بارالها از تقصیرات من بگذر و مرا عفو کن و پاکیزه بپذیر.


محمد غفاری در تاریخ سیزدهم شهریور 1390 در ارتفاعات جاسوسان منطقه سردشت و در درگیری مستقیم با گروهک تروریستی پژاک شهید و در گلستان شهدای همدان به خاک سپرده شد.









التماس دعای شهادت

شهید جهاد عماد مغنیه

شهید جهاد عماد مغنیه، «جواد» در سال ۱۹۹۱ در طیربا لبنان متولد شد. پدرش، عماد مغنیه نام برادر شهیدش در مبارزه با صهیونیست‌ها را برای وی انتخاب کرد.

در طول سال‌های جنگ داخلی سوریه، حزب‌الله توانست به کمک ایران و سوریه زیرساخت‌های «جولان» را به دست گیرد و پایگاه مهمی در آن جا دایر کند. مسئول اول این پایگاه شهید جهاد مغنیه، پسر شهید عماد مغنیه بود و مسئول دوم نیز «سمیر قنطار» است که در سال ۲۰۰۸ در توافق تبادل اسرا، میان اسرائیل و حزب الله آزاد شد.

سخنان جهاد مغنیه
شهید جهاد مغنیه بارها در مناسبت‌های مختلف به بالای منبر می‌رفت و سخنرانی می کرد که بارزترین آن‌ها سالگرد ترور پدرش در دمشق بود که در سال ۲۰۰۸ انجام شد.
متن این سخنرانی به شرح زیر است:
«ما در مواجهه با مرگ، رسیدن به شهادت و بزرگی را انتخاب کرده‌ ایم؛ ما فرزندان کسانی هستیم که مرگ راه آن‌ها را نمی‌شناسد؛ چرا که آن‌ها به‌وسیله مرگ در مسیر خدا صعود کرده‌اند و به زندگی و نشاط و بشارت دست یافتند؛ زندگی که جز کسی که ابرها از دیدگانش کنار رفتند آن را احساس نمی‌‌کند؛ از این رو آنچه را که کسی ندیده می‌بیند و آنچه که به قلب کسی خطور نکرده به قلب وی خطور می‌کند. 
ما فرزندان کسانی هستیم که در راه دفاع از مرزهای وطن جز زیبایی چیزی ندیدند. وطنی که ما شرم داریم آنرا رها کنیم هر چقدر تهدید هم باشد؛ ما سربلند می‌ایستیم و افتخار می‌کنیم که میوه‌های سال‌ها جهاد با چشمانی باز هستیم، با اختیار و اخلاص، چشمانی که با عشق و اراده با شهادت بسته شدند. 
ما فرزندان مدرسه‌ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگی کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمی‌کنیم؛ ما حق خود را با خون‌هایمان که برای سربلندی نذر شده و بر آزادگی ایستاده است، باز پس می‌گیریم.
ما یاد گرفتیم که اگر سلاحت را در جنگ خونین بیرون نیاوری، برده‌ای خواهی شد در بازار برده فروشان که رحم و مروتی دیگر در آنجا نیست.
ما امروز اینجا آمدیم تا به دشمن صهیونیستی بگوییم که اگر خونی را ریختی این خون‌ها جوی‌هایی می‌شود در مسیر قدس و فلسطین. ما آمده‌ایم که به مجاهدان و مبارزانی که در مسیر شهدا گام برمی‌دارند بگوییم که ثبات زمین از پافشاری‌های شماست و ثبات آسمان از ثبات شما می‌باشد و ما و شما قسم خورده‌ایم که سلاح‌هایمان را رها نسازیم و مرزها را ترک نکنیم. 
ما امروز اینجا آمدیم تا بگوییم ما در مسیر شما گام برمی داریم؛ مسیر عشق و جهاد، مسیر تصمیم برای پیروزی. ای شیخ راغب، ای سید عباس و ای حاج عماد شما چراغهایی بودید که راه را روشن ساختید و چراغها در پی شما و در راه شما روشن شدند؛ ما برای تمامی جهانیان خواهیم گفت که چگونه آزادی بدست می آید و چگونه با خون پیروزی محقق می‌گردد. 
اما در آخر سخن التفاتی به آقا و مولایمان صاحب العصر و الزمان -روح من و همگان فدای خاک پای ایشان باد- می‌کنیم؛ ای آقا و مولای ما، برای ما نزد خدای متعال شهادت طلب کن که ما تا آخرین نفس در راه خدا ایستادیم و بزرگترین آرزوی ما در این راهِ پر از قربانی و فیض و سرور این است که خود و ارواحمان را فدای این خط مقدس سازیم؛ در زیر پرچم حزب الله و با چتر پیروزی خدا متعال.
بسم الله الرحمن الرحیم أُذن للذین یقاتلون بأنهم ظُلموا، وإنّ الله على نصرهم لقدیر، به آنان که جنگ بر آنها تحمیل میشود رخصت جهاد و نبرد داده شد، زیرا به آنها ستم شده، و البته خداوند بر یارى آنها کاملا تواناست (سوره حج آیه ۲۹)
آخرین کلام ما حمد و سپاس پروردگار جهانیان است و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»


شهادت
بر اساس اعلام حزب ‌الله لبنان، در ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵ سالروز پایان جنگ ۲۲ روزه غزه و شکست اسراییل در این جنگ، گروهی از رزمندگان حزب الله در حین بازدید میدانی از شهرک «الامل» در «قنیطریه» سوریه مورد حمله موشکی اسرائیل قرار گرفتند.
این حمله تروریستی هنگامی روی داد که دو خودروی نیروهای مقاومت لبنان در حال بازدید از منطقه مرزی جولان اشغالی بودند.
یک بالگرد اسرائیلی، دو موشک به نقطه‌ ای در جنوب سوریه شلیک کرد. این بالگرد رژیم صهیونیستی نقطه‌ ای در شهرک «مزرعة الامل» در منطقه«قنیطره» در جنوب سوریه را هدف قرار داد.
کانال ده تلویزیون رژیم صهیونیستی اعتراف کرد که رژیم صهیونیستی در پشت هجوم «قنیطره» قرار داشته و هدف، ترور یکی از فرماندهان حزب الله بوده است که جهاد عماد مغنیه و «محمد عیسی»، مسئول نیروهای ضربتی حزب الله لبنان، در این حمله به شهادت رسیدند. اسامی شهدای این حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به شرح زیر است:
فرمانده شهید محمد عیسى (ابو عیسى الاقلیم)
شهید جهاد عماد مغنیه (جواد عطوی)
شهید مجاهد سید مهدی محمد ناصر الموسوی (سید مسلم)
شهید مجاهد سید علی فؤاد حسن (سید امیر)
شهید مجاهد سید حسین حسن حسن (ابو زهراء)
شهید المجاهد حسین اسماعیل الاشهب (قاسم)
شهید سردار سرتیپ محمدعلی الله دادی
پیکر شهید جهاد مغنیه در کنار آرامگاه پدرش، شهید عماد مغنیه در «ضاحیه جنوبی» در مقبره «روضة الشهیدین» مزار سربازان شهید مقاومت به خاک سپرده ‌شد
واکنش حزب الله لبنان به اقدام تروریستی علیه فرماندهانش
حزب‌الله لبنان در واکنش نسبت به ترور فرماندهان حزب الله در جولان اعلام کرد که: «با روش و مقیاسی که فعلاً پرده از آن بر نمی‌ دارد، به حمله بالگرد رژیم صهیونیستی و کشته شدن فرزند عماد مغنیه پاسخ می‌دهد».
"الکس فیشمن"؛ تحلیلگر نظامی روزنامه صهیونیستی "یدیعوت آحارونوت"، بر این باور است که اعلام رسمی ایران برای تشییع جنازه شهدای این عملیات از جمله شهید جهاد مغنیه به معنای پیامی برای افکار عمومی منطقه ای و جهانی با این مضمون است که: «ما قصد واکنش داریم...» و در چنین حالتی همه بازیگران تجمیع قوا خواهند کرد و به حالت آماده باش در خواهند آمد؛ از ارتش لبنان تا نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل در جنوب لبنان و ارتش اسرائیل در شمال.


ولین حضور آشکار
اولین بار وقتی مردم با چهره جهاد مغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم والده سردار سلیمانی شرکت کرده بود. فرزند خوش ‌سیمای حاج رضوان درست پشت سر سردار ایستاده بود و به میهمان خوش‌ آمد می ‌گفت. گاهی شانه‌ های سردار را می ‌بوسید و سردار گاه بر می‌ گشت و با او نجوا می ‌کرد. رابطه صمیمانه حاج قاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد. سردار گاه او را به بعضی‌ از میهمانان معرفی می ‌کرد و آنها با لبخند او را در آغوش می ‌کشیدند.






شهید مدافع حرم عبد المهدی کاظمی  فرزند عباس در سال ۶۳ متولد شد و با مدرک تحصیلی کارشناسی رشته حقوق در سال ۸۵ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.

وی پس از گذراندن دوره‌های مختلف نظامی و مسئولیت‌های مختلف ازجمله فرمانده گروهان پیاده گردان ۱۵۴ چهارده معصوم لشکر ۸ نجف اشرف، فرمانده گروهان گردان امام حسین سپاه ناحیه خمینی‌شهر، پزشکیار، مسئول تربیت‌بدنی، مسئول جنگ نوین در گردان‌های سپاه، در اواخر آذر ۹۴ در جبهه مقاومت اسلامی و حق علیه باطل در حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.


عبد المهدی کاظمی در سال ۸۴ ازدواج و در جوی‌آباد خمینی‌شهر زندگی می‌کرد که از این شهید دو فرزند دختر بانام‌های فاطمه و ریحانه به یادگار مانده است.

عبد المهدی در آیینه زلال دل خویش، خاطره خوش مسجد را یافته بود که در نوجوانی به او پیشنهادشده بود بسیجی گردد؛ او این کلام را بشارتی دانست و بسیجی شد، او را مسئول کتابخانه و نوار خانه بسیج کردند. وقتی فرمانده پایگاه اشتیاق و پشتکارش را دید، مسئولیت تمام امور فرهنگی و ورزشی بسیج را به او سپرد.

همسر عبد المهدی کاظمی در خصوص سبک زندگی شهید می‌فرماید:

همسرم آن زمان درس طلبگی می‌خواند و می‌گفت: “من طلبه هستم و مالی از دنیا ندارم. دارایی‌ام همین کاپشنی است که پوشیده‌ام. نباید از من توقع زیاد داشته باشید. من این‌طوری هستم اگر می‌توانید قبول کنید. می‌دانم که ارزش شما بیش از این حرف‌ها است. ان‌شاءالله بعدها اگر توانستم جبران می‌کنم. الان من درس می‌خوانم و حقوقی ندارم. دوست دارم همسرم ساده‌زیست باشد. اگر قرار است نان خالی یا غذای خوب هم بخوریم باید بادل خوش باشد. زندگی بالا و پایین دارد، تلخی هست، سختی هست.”

همسرم به احترام نسبت به پدر و مادر بسیار تأکید می‌کرد. برای خودم من هم ایمان و تقوا مهم بود. دوست داشتم مرد زندگی‌ام مؤمن و استاد اخلاق من باشد.

آن‌قدر همسرم ازلحاظ ایمان و اخلاق در درجه بالا باشد که بتواند من را رشد دهد. واقعاً هم عبد المهدی در مدت زندگی برای من مثل استاد اخلاق بود. امروز که می‌بینم عبد المهدی در کنارم نیست گویی از بهشت بیرون آمده باشم. من هر چه دارم را مدیون و مرهون شهیدم می‌دانم.

التماس دعای شهادت